تجسم درباره شب ادراري
اسفند ۱۷، ۱۴۰۲تكنيك براي كودكان آسمي
اسفند ۱۷، ۱۴۰۲تزريق در مورد زخم كودكان
استفاده از يك تكنيك بینایی حواسپرتي
اين يك پارادوکس غمانگيز است زيرا تزريق بيحسي موضعي به يك زخم برای بی حس کردن محل و بیدرد شدن فرایند بخیه کردن زخم، خودش دردناك است. در طب كودكان، بخصوص، چنين سرآغاز ناخوشايندي اغلب شرايط را هم براي بيمار و هم براي پزشك بدتر ميكند.
تكنيك زير در خدمت كاهش درد تزريق برای زخم است. اين تكنيك استفاده از اين حقيقت بنيادي را كه آگاهي یعنی آگاهي كنوني محدود است، ساده ميكند. بنابراين آگاهي معطوف به درد ميشود، محركات ديگر ناديده گرفته ميشوند. بنابراين، حواسپرتي فقط هدايت مجدد آگاهي از محرك دردناك به محرك بدون درد است. البته، وقتي حواسپرتي، آگاهي را از محرکهای بدنی درونی به ادراکهای بینایی هدايت ميكند، احتمال بیحسّی افزايش مييابد.
اصول
موفقيت اين تكنيك بستگي به اصول اساسي زير دارد:
1- همه كودكان دوست دارند فكر كنند بزرگتر، و تواناتر هستند.
2- سردرگمي [Confusion ]عنصری براي همه القائات هيپنوتيزمي است.
3- ميزان جذب سوژه متناسب با ميزان جذب و صداقت درمانگر است.
آمادگي
در اغلب موارد، وضعیّت عبارت است از: الف آگاهی که کاملاًمتمرکز شده است بر روی ب یک زخم که تولید تحریک میکند. هر دو عضو الف و ب سيستم توجه مقدماتي را ايجاب ميكند. از اينرو، هوشياري معطوف به زخم با اینکه كه توجه زيادي به بخشهاي ديگر بهعمل ميآيد انعطافناپذير/ شكستخورده ميشود. زخم با تزريق قطره پروپاراكائين 5% اوفتالميك آماده ميشود، پس از چکاندن اولین قطره روی دست يا بازوي سوژه: “حالا، ممكن است محل چکاندن احساس سرما كند، يا اصلاً هيچ احساسي نكند.” سپس، به طرف زخم حركت ميكند، “و من نميدانم تو چگونه حتي خواهي فهميد این قسمت چه وقت به خواب ميرود؟”
تكنيك
آنچه در زير ميآيد يك نسخه از اين تکنیك است، از اولين لحظة مواجه با نتيجه تزريق، اغلب از اين تكنيك آغاز مي شود و به القاء و حفظ خلسه ميرسد، كه بدينطريق تلقيناتي براي بهبود زخم، آرامش مداوم، و غيره را ارائه ميدهد، البته هر وقت شرايط بطلبد.
{پزشك وارد اتاق ميشود، بطورمستقيم و كنجكاوانه به بيمار نگاه ميكند، موقتاً به والدین بيتوجه است.}
“پس {امیر} كجاست؟” {كودك درمانده و بياهميت است. با اين پرسش، او فوراً شخصصیت مركزي ميشود. بهعلاوه، كودك اكنون چيزي را ميداند كه پزشك نميداند، و بنابراين، ديگر كاملاً درمانده نيست.}
{كودك خود را امیر معرفي ميكند} “سلام امیر.” دكتر دستش را دراز ميكند {چيزي كه كودك ميتواند رد كند}، “من دكترعطایی هستم. تو واقعاً ترسيده بودي مگه نه؟” {با تائيد اين حقيقت كه كودك ترسيدهبود، پزشك هم بسوي تجربةدروني كودك“گام برميدارد”و هم آنتجربه را به “گذشته” نسبت میدهد.}
{پزشك بعضي از بخشهاي آسیب ندیده را لمس ميكند يا به آنها اشاره ميكند.} “خوب، اين قسمت چطوره؟”
كودك: “خوبه.”
پزشك: “خوبه… {جاي ديگر را حركت ميدهد}، “و اين بخش اينجا؟”
كودك: “خوبه.”
پزشك: “خوبه… {دوباره حركت ميدهد}، “و اين بخش اينجا؟”
كودك: “خوبه.” {از روي كنجكاوي ميخندد}
پزشك: “بنابراين، چيزهاي زيادي هست كه واقعاً خوب است، مگه نه؟” {منتظر پاسخ نميشود- پاسخ بالقوه ميسازد- اكنون پزشك به خون نزديك زخم اشاره ميكند.}
پزشك: “و ميبينم كه خون قرمز خوبي داشتي، مگه نه؟”
كودك: {متحير سر تكان ميدهد}
پزشك: “خوبه. زيرا اگر چيزي باشد كه من دوست ندارم آن خون آبي است، يا آن خون گند صورتي است… خون قرمز خوبه.”
بنابراين تجربه خونريزي “دوباره شكل ميگيرد” و تبديل به فرصتي براي كودك ميشود تا شاهد يكي از ويژگيهاي عالي خود شود. پزشك حالا خود را به والدين كودك معرفي ميكند و اهميت توجه به رنگ قرمز خون را تكرار ميكند.
{حالا پزشك به سمت زخم برميگردد
“و حالا ميتوانم ببينم.” {پزشك به زخم توجه ميكند.} “خوب، و آيا تو فقط سه بخيه ميخواهي، يا چهار تا بخيه خيلي خوب،” {اينكه كودك نياز به بخيه دارد مفروض گرفته شده است و بحثی در آن نیست.}
كودك: “… فقط سه تا.”
پزشك: “باشه، فقط سه تا بخيه.”
{اكنون پزشك آماده بخيهزدن ميشود، پارچه استريل روي زخم ميگذارد و غيره، و داروي پروپاراكائين به زخم تزريق ميكند.}
پزشك: {ادامه ميدهد} “و تو پنج ساله هستي، مگه نه؟” {سنّ كودك را يك سال بيشتر از سن واقعي كودك حدس ميزند.}
كودك:“نه، چهار سالمه.”{دوباره، كودك چيزي را ميداند كه پزشك نميداند، اما اين اشتباه به نفع كودك است.}
پزشك: “اوه، بله، اما بقدر كافي باهوش هستي كه يك پنجساله باشي… و آيا ميداني رنگها را چگونه مخلوط ميكنند؟”
{كودك بهطور مبهمي قيافهاش را درهم ميكشد.}
پزشك: “خوب، آيا ميداني وقتي رنگ قرمز و سفيد را با هم مخلوط ميكني چه اتفاقي ميافتد؟”
كودك: “ها…” {بيشتر بچهها درست جواب ميدهند.}
پزشك: صورتي، مگه نه؟
كودك: “بله”.
پزشك: “و وقتي رنگ آبي و زرد را با هم مخلوط ميكني؟”
كودك: “سبز”
پزشك: “درسته، بنابراين تو ميتواني رنگها را مخلوط كني. و آيا ميداني چگونه مسئله ریاضی حل كني…؟ {والدين معمولاً در اينجا كمي ميخندند.} “خوبه، بنابراين من به تو نشان خواهم داد كه چگونه مسئله ریاضی حل كني، درست مثل يك بچه پنجساله، و مخلوطكردن رنگها. و اين فقط بخاطر توست امیر؛ و پدر و مادرت ميتوانند فقط گوش بدهند و متعجب شوند.”
{اكنون پزشك آموزشهايي را به كودك ميدهد، و با دقت به علائم حداكثر جلب توجه نظاره ميكند: چشمها به سمت بالا ميچرخد، با خيرهشدن ناشی از پرت شدن حواس، كشيدگي عضلات صورت، و غيره. تزریق حین حداكثر جلبتوجه انجام ميشود، گاهي، اگر كودك تزريق را احساس كند، فرد فوراً دست از كار ميكشد و بر اين کار بینایی- فکری دوباره تاكيد ميكند.}
پزشك: {ادامه ميدهد} “آمادهاي؟ خوبه. دو سگ هستند، يك سگ مادر و يك سگ پدر. يكي آبي است و ديگري زرد. خوب؟ و اين دو سگ چهار توله سگ دارند… رنگ نصف تولهسگها مخلوط است؛ و نصف ديگر رنگ مادرشان هستند. توله سگها چه رنگي هستند؟… درست فكر كن.”
اين سؤال حالت تمركز دروني ايجاد ميكند كه نياز به موارد زير دارد:
1- يك عمليات رياضي تقسيم كردن چهار به دو؛
2- يك عمل بصري تعيين نتيجه مخلوطكردن رنگها؛ و،
3- تجزيه و تحليل اين سردرگمي حاصل از حذف اطلاعات لازم رنگ مادر. سؤالات مشابه- استفاده از حيوانات ديگر، مقدار، و رنگهای- ديگري نيز ميتوان مطرح كرد. مهم نيست كه انجام بعضي از اين كارها بيش از حد توانايي كودك است، بشرط اينكه توجه وي را جلب نمايد. با وجود اين، بهتر اين است تا حدي به موفقيت برسد. اغلب دو يا سه نمونه از اين سؤالها در طول يك كار جراحی پرسيده ميشود. البته، كسي كه اين كار را انجام ميدهد بايد هميشه کاملاً مراقب باشد و در صورت لزوم، سؤال را تكرار كند يا سؤال ديگري بپرسد.
نتيجه
يك شيوه براي تزريق بدون درد برای زخم كودكان ارائه شد استفادۀ تقریباً هر روزه از اين شيوه رضايتبخش بودن آن را براي مؤلف ثابت كرده است و بهطور لذتبخشي هم براي بيمار و هم براي والدين متعجبكننده است.