براي رفع درد از طريق هيپنوتيزم
اسفند ۱۷، ۱۴۰۲تلقينات هيپنوتيزمي در لكنت
اسفند ۱۷، ۱۴۰۲تلقین درموارداورژانس کودکان
“همانطور كه آن را ميشويم، همه جراحتها شستهشده و از بين ميروند؛ همانطور كه من ميشويم و تو نفست را بيرون ميدهي، عضلاتت شل، نرم، و راحت ميشوند.”
يك كودك بيمار با درد شكم، تهوع و استفراغ از رقصيدن لذت ميبرد، بنابراين به او گفته شد كه “از پيبردن به اينكه چگونه چيزهاي خیلی كوچك تو را ناراحت میکنند خوشنود خواهي شد، و از ديدن اينكه چقدر ميتواني آرام شوي حتي وقتي به آرامي نفس ميكشي، خوشحال ميشوي.”
“در حين خلسه چندين تلقين ديگر ارائه شد. اين تلقينات شامل“ تسهيل آموزش اينكه چگونه به خود كمك كنيد كه احساس خوبي داشته باشيد“؛“تسهيل كنترل درد“؛ و بالاخره، حالا كه ميداني مورد مراقبت هستی، و خوب خواهي شد، ميتواني بگذاري كه راحتتر و راحتتر شوي، بدان كه ديگر مجبور نيستي استفراغ كني، و اينكه میتوانی نگذاری آن آسيب آزارت دهد. پس از معاينه لگن، و قبل از پایان جلسۀ آرامش- تجسم ذهنی، اين تلقين پسهيپنوتيزمي ارائه ميشود كه، تا يك يا دو دقیقه ديگر ميتواني آرام بماني، حتي وقتي به آرامي به اين اتاق بازميگردي… و سپس تو ميتواني براي داشتن احساس آرامش در حين معاينات بعدي، در حين جراحي، و پس از جراحی، از اين مكان و اين احساسهاي خوب در ذهنت استفاده كني.
تعامل زير در يك اتاق اورژانس براي يك پسر، تقريباً 13 ساله صورت گرفت كه براي اولين مرتبه دچار خونريزي معده شده بود. او همكاري نميكرد وپرستاران درقراردادن لوله معده [NG Tube] ناموفق بودند. “روشن بود كه کودک در يك خلسه خود بخودی و البته اندکی ناخوشايند بود. او كاملاً به قطرات خوني كه از راه رگ وارد دستش میشد خيره بود، تنفسش بسيار آهسته بود، و توجهاش ظاهراً معطوف، متمرکز به این وضعیت بود. سپس من به او تلقين كردم كه، “دانستن اينكه اين خون قرار است جاي آن خونی که استفراغ کرده ای را بگيرد خوب است. “ به روشي مشابه، مستقيم، و واقعی زمزمه كردم كه او “بهخاطر آمدن به بيمارستان هنگام بيماري پسر باهوشي است.“ او بدون تغيير دادن خيرهگي چشمانش يا تنفسش، سرش را تكان داد، ظاهراً در پاسخ به حرفهاي من. سپس حرفهاي زير ردوبدل شد:
پزشك: آيا دانستن اينكه داري خوب ميشي خوب نيست؟
سوژه: {او سرش را تكان داد و سرش را به سمت من چرخاند.}
پزشك: گمان ميكنم كه وقتي آنها آن لوله را در بينيات گذاشتند سخت بود؟
سوژه: {سرش را به علامت نه تكان ميدهد.}
پزشك: اين لوله براي اين است كه همه خون را از معدهات بيرون بياورد، بنابراين ديگر مجبور نيستي خون بيشتري استفراغ کنی… و بعدش بهتر ميشوي… بنابراين خيلي مهم است كه اين لوله به معده تو برود… دانستنش خوب نيست؟
سوژه: بله {سرش را تكان ميدهد.}
پزشك: حالا كه ميداني، ميدانم كه تو ميخواهي دريابي كه چطور آن كار را خيلي راحت انجام دهي… آيا آن سوئيچها را در مغزت ميشناسي كه جلوي آسيبرسيدن را ميگيرد؟ {اين تلقين استعارهاي براي كنترل بهطور مستقيم و بصورت بیان یک نتیجهگیری مسلم ولی فراموش شده، ارائه شد.
سوژه: {تكان سر به علامت دانستن.}
پزشك: سوئيچ مربوط به بيني و دهانت را پيدا كن… و وقتي خاموش است، میبینی كه بلعيدن آن لوله بسيار آسان خواهد شد. وقتي اين سوئيچ خاموش است اين لوله كمكرسان به راحتي پائين خواهد رفت… و، البته، راه تنفس تو خيلي راحت خواهد بود و هیچ اذيت نخواهد شد… اين لوله فقط از داخل مجرای غذا میگذرد … من به تو كمك خواهم كرد. آيا متوجه شدي كه وقتي نفس را به داخل ميكشي احساسهاي خوبي را به درون میبری… و اينكه احساسهاي بد را بهصورت بازدم خارج ميكني؟
سوژه: “بله”